گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی



به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

 

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

 

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق

که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

 

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

 

سری که گفت: من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

 

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

 

همان سری که "یحب الجمال" محوش بود

جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

 

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک، همه بودن سروران را سر

 

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

 

سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

 

بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

 

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید

گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

 

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید

به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

 

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر

 

همان که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود، پا تا سر

 

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

 

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد

میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

 

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

 

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

 

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است

جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

 

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید

بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

 

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورد از کلیسا سر

 

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟

به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

 

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 

حمیدرضا برقعی


آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است 

آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است 

 

آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان 

از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است 

 

آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار 

چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است 

 

آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام 

من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است 

 

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب 

کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است 

 

دامن شیر خدا بین، شیر زن میپرورد 

در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است 

 

آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم 

چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است 

 

با برادر درد دل میکرد این سان تا سحر 

آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است 

 

وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا 

خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است 

 

ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود 

شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است 

 

پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش 

غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است 

 

منزوی هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی 

این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها